درود بر کسانی که . . .
از پاکی شان دوستی آغاز میشود،
از صداقتشان دوستی ادامه می یابد
و به واسطه ی وفای شان دوستی پایانی ندارد.
امام حسین علیه السلام
*–*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*–** فقیر به دنبال شادی ثروتمند و ثروتمند به دنبال آرامش فقیر است . . .
کودک به دنبال آزادی بزرگتر و بزرگتر به دنبال سادگی کودک است . . .
پیر به دنبال قدرت جوان و جوان در پی تجربه سالمند است . . .
آنانکه رفته اند در آرزوی بازگشت و آنانکه مانده اند در رویای رفتن . . .

*–*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*–*
تقوا از تخصص لازم تر است. آنرا میپذیریم، اما میگوئیم . . . آنکس که تخصص ندارد و کاری را میپذیرد، بی تقواست /دکتر چمران/
* روزگار کودکی یادش بخیر . . .
روز و شبهای خوشش یادش بخیر . . .
زندگی مثل سلامی ساده بود . . .
زندگانی صبح و شامی ساده بود . . .
سفرهی نان و پنیری داشتیم در نداری چشم سیری داشتیم
وقت بخشش دست ما لرزش نداشت . . .
مال دنیا اینقدر ارزش نداشت . . .
آدماش تاب و تحمل داشتند برخدا خیلی توکل داشتند . . .
* شاد باش . . .
بگذار آوازه ی شاد بودنت چنان در شهر بپیچد که . . .
رو سیاه شوند آنانکه بر سر غمگین شدنت . . . شرط بسته اند
* بهای سنگینی داده ام تا فهمیدم . . .
کسی را که قصد ماندن ندارد باید . . . راهی کرد
* مانند شیشه شکستنم آسان بود اما . . .
دیگر به من دست نزن، این بار زخمی ات خواهم نمود
* دلم گرم خداوندیست که . . .
با دستانم برای یاکریم خانه گندم میریزد . . .
چه بخشنده خدای عاشقی دارم که میخواند مرا . . . با آنکه میداند . . . گنهکارم
دلم گرم است . . . میدانم بدون لطف او . . . تنهای تنهایم
*باران همیشه می بارد . . .
اما مردم محو تماشای ستاره اند . . .
نادانی است . . . آنهمه اشک را به یک چشمک . . . فروختن
*خدایا . . .
دست من به آسمانت نمی رسد
اما دست تو که به زمین می رسد . . .
* کاش خداوند دستانی را قسمتمان کند که . . .
پاهایش با دیگری راه نرود
* خاطرات همچون چوب های تری هستند که . . .
با آتش زندگی، نه میسوزند و نه خاکستر می شوند
* دیر آمدی باران . . . خیلی دیر . . .
من مدتهاست که از فراق نبودنت خشکیده ام
* ساعاتی که در انتظار خوشبختی هستیم . . .
لذت بخش تر از دقایقی است که به خوشبختی رسیده ایم
* از وحشت مرداب خودم دلگیرم . . . بخدا منتظر فرصت یک تغییرم . . .
من اگر برکه صفت ماندم و دریا نشدم . . . چه کنم بسته تقدیرم و بی تقصیرم . . .
مگذارید دگر برسر راهم تله ای . . . من خودم بی تله در دام خودم زنجیرم . . .
* در هیاهوی زندگی دریافتم . . .
چه دویدن هاییکه فقط پاهایم را از من گرفت در حالیکه گویی ایستاده بودم . . .
چه غصه هاییکه فقط باعث سپیدی مویم شد در حالیکه قصه ای بیش نبود . . .
دریافتم کسی هست که اگر بخواهد می شود و اگر نه که نمی شود . . .
به همین سادگی . . .
کاش نه میدویدم و نه غصه می خوردم . . . فقط اورا می خواندم
* خود را نرنجان . . .
آنکه بودنت را قدر ندانست لایق حضور در فکرت هم نیست
* از رها کردن نترس . . .
هیچ کس نمی تواند چیزی را که مال توست از تو بگیرد . . .
و تمام دنیا نمی تواند چیزی را که مال تو نیست را برایت حفظ کند . . .
* آنجا و آنچه را که هستی افکار و باورهایت رقم زده اند . . .
افکار و باورهایت را تغییر بده . . .
تا آنجا و آنچه را که هستی تغییر داده باشی
* مردم اغلب بی انصاف بی منطق و خودمحورند . . .
. . . ولی آنان را ببخش . . .
اگر مهربان باشی تورا به داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنند . . .
. . . ولی مهربان باش . . .
اگر درستکار باشی فریبت می دهند . . .
. . . ولی درستکار باش . . .
نیکی های امروزت را فراموش می کنند . . .
. . . ولی نیکوکار باش . . .
و در نهایت می بینی هرآنچه هست همواره میان تو و خداوندگار است نه میان تو و مردم
* دیدن لبخند آنهایی که رنج می کشند . . .
از دیدن اشک هایشان دردناکتر است
* بچه که بودم دردهایم را به یک زبان ناله میکردم . . . همه می فهمیدند
بزرگ که شدم درد دلها را به صد زبان می گویم . . . کسی نمیفهمد
* هروقت در فریب دادن کسی موفق شدی به این فکر نباش که:
او چقدر احمق بوده
به این فکر کن که او: چقدر به تو اعتماد داشته
* زندگی مثل آب در لیوان ترک خورده می مونه . . . بخوری تموم میشه، نخوری حروم میشه
پس تا میتونی از زندگیت لذت ببر چون در هر صورت تموم میشه
* آسمان چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمی فهمد ابری نکن
* خشم مانند طوفان است، بعد از مدتی فرو خواهد نشست.
ولی بدان که حتما شاخه هایی را شکسته است
* دوست واقعی مثل صبح می مونه، نمیشه تمام روز داشتش . . .
اما مطمئن هستی که فردا، روز بعد، هفته بعد، سال بعد و تا ابد هست . . .
* برای دوست داشتن وقت لازم است اما برای نفرت، گاهی فقط یک حادثه یا یک ثانیه کافی است
* نقش یک درخت پیر را در زندگی بازی می کنم. نمی دانم باید چشم انتظار بهار باشم، یا هیزم شکن ؟
* اگر سنگ در مسیر رود نباشد صدای آب زیبا نیست
* چه ساده بودم که گمان می کردم دورم میگردند، کسانیکه دورم میزدند
* رسیده ام به حس برگی که می داند باد از هر طرف که بیاید، سرانجامش افتادن است
* کاش باران به کویر دلمان ببارد تا از رنگین کمانش، پلی بسازیم برای دیدار
* خسته ام از این زندان، که نامش زندگیست. پس قشنگیهای دنیا مال کیست؟
باختم در عشق اما باختن تقدیر نیست ساختم با درد تنهایی مگر تقدیر چیست؟
* به یادم باش که در یادم بمانی، که ما باهم رفیق بودیم زمانی. . .
گذشته ها اگر رفت و گذشتند، ولی در قلب من بازهم، همانی . . .
* تورا ای گل کماکان دوست دارم. به قدر ابر و باران دوست دارم.
کجا باشی، کجا باشم، مهم نیست. تورا تا زنده هستم، دوست دارم
* شادباش. . . بگذار آوازه شاد بودنت چنان در شهر بپیچد،
که روسیاه شوند، آنانکه بر سر غمگین شدنت شرط بسته اند
* آدمها برای هم سنگ تمام میگذارند، اما نه در وقتی که درمیانشان هستی . . . نه . . .
آنجا که در میان خاک خوابیدی، سنگ تمام را میگذارند و می روند
* حکایت رفاقت، حکایت سنگهای کنار ساحله که یکی یکی جمعشون میکنی. . .
بعدشم یکی یکی پرتشون میکنی تو دریا. . .
اما یه وقتایی سنگهای قیمتی گیرت میاد که هیچ وقت نمیتونی پرتشون کنی. . . .
تو یکی از اونهایی
* من از همه دست کشیدم که توباشی همهام. با توبودن، از همه دست، کشیدن دارد
* تو بشو ساحل قلبم من میشم ماهی مرده تا بگن به عشق ساحل لب دریا جون سپرده
* گه گاهی سفری کن به حوالی دلت، شاید از جانب ما خاطرهای منتظر لمس نگاهت باشد
* همیشه نگاهت به آن بالا باشد تا دلت از آدمها و کارهای این پایین نشکند
* قلبم فدای آن عزیزی که دنیایی از دلتنگی را به امید یک لحظه دیدنش به جان میخرم
* شاید دور . . . شاید نزدیک . . . فاصلهای نیست بین قلبهایی که به یاد هم میتپند
* دلم کار دست است. خودم بافتمش. تارش از سکوت و پودش از تنهایی . . .
* سقف آرزوهای ما کف آرزوهای دیگری است. دنیا بطور ناجوانمردانه ای آپارتمان است
*